عمق دید

سبک زندگی ، بخش حقیقی و اصلی تمدن نوین اسلامی

عمق دید

سبک زندگی ، بخش حقیقی و اصلی تمدن نوین اسلامی

عمق دید

امام خامنه ای : بخش حقیقی ،آن چیزهایی است که متن زندگی ما را تشکیل می دهد ،که همان سبک زندگی است ،این بخش حقیقی و اصلی تمدن است . اگر در محیط اجتماعی ما گفتمانی به وجود بیاید که ناظر به رفع آسیب ها در این زمینه باشد میتوان مطمئن بود با نشاطی که نظام جمهوری اسلامی و ملت ایران دارند ، ما در این بخش پیشرفت های خوبی خواهیم داشت .


در این صفحه میتوانید تمامی مقالات دکتر یامین پور رو درمورد سبک زندگی ایرانی اسلامی مشاهده کنید.




سبک زندگی (1)


اشتغال زنان منافی با سبک زندگی ایرانی-اسلامی است

 

در خانواده با خنثی کردن اثر محوری مرد و متزلزل کردن جایگاه او، بی تعهدی به همسر افزایش می یابد.
تحقیقات نشان می دهد:
بسیاری از مردان برای تسکین ناراحتی های ناشی از تحقیر شدن توسط همسرشان به سمت زنان دیگر سوق پیدا می کنند. مردانی که کمتر از همسرانشان درآمد دارند ۵ برابر بیشتر به سمت ارتباط با زنان دیگر گرایش دارند و از طرفی زنانی که به همسرانشان وابستگی مالی دارند، تا ۷۵ درصد بیشتر از زنان مستقل به خانواده و همسرشان وفادار می مانند.

سبک زندگی

از طرفی احساس وفاداری مرد به خانواده و احساس فداکاری او برای همسرش با میزان وابستگی همسر به او نسبت مستقیم دارد. یعنی هرچه زن به مرد بیشتر اتکا کند، احساس وفاداری شوهر و فداکاری او برای خانواده بیشتر می شود و بالعکس.
نتایج آخرین تحقیقات درباره ی علل طلاق در ایران نشان می دهد علیرغم اینکه حق طلاق در قوانین با مرد است، ولی میزان درخواست طلاق توسط زنان(۴۸ درصد) بیش از دو برابر درخواست طلاق توسط مردان(۲۳ درصد) است!

البته نگران کننده ترین بخش ماجرا طلاق های توافقی(۲۹ درصد) است که اتفاقا بیشتر در خانواده های تحصیل کرده و زنان شاغل جریان دارد. به نظر می رسد این نمونه از طلاق های که ناشی از تحول ادراک هویتی است با اشتغال زنان نسبت مستقیم دارد.

شاید برخی تصور کنند اشتغال زن او را در موقعیتی مساوی با مرد قرار می دهد، این در حالیست که بجای تساوی، “تشابه” اتفاق می افتد. تشابه موقعیت زن و مرد نتیجه ای جز فشار مضاعف به زن ندارد. در واقع با مشابه شدن موقعیت زن و مرد تکالیف خاص زنانگی از بین نمی رود بلکه به تکالیف قبلی اضافه می شود. مثلا مادری و مدیریت خانه از اموری است که از عهده ی مرد خارج است. به این معنا که اساساً ویژگی های فیزیولوژیک و روانشناختی مردان چنین امکانی را به او نمی دهد. حال اگر بگویید که زنان را هم بخاطر موقعیت مشابه با مردان از این امور معاف می کنیم طبعا از سبک زندگی ایرانی-اسلامی فاصله گرفته اید چراکه زن در تربیت و فرهنگ اسلامی اصالتاً همسر و مادر است و نه یک کنشگر اجتماعی؛ و اگر بگویید زن علاوه بر حضور فعال اجتماعی وظایف اختصاصی اش را هم انجام دهد نتیجتاً او را به تکلف و زحمت دوچندان انداخته اید.

بنابراین روشن است که اگر قائل به گسترش سبک زندگی ایرانی- اسلامی باشیم باید اموری را که اصالت دارند از اموری که بالعرض و اقتضائی و از سر اضطرار اند تفکیک کنیم.

اشتباه دیگر این است که برخی اشتغال زنان را جزء “حقوق” می دانند. یعنی می گویند این “حق زن” است که شاغل باشد. این مغالطه ای است که میان حق و تکلیف ایجاد شده است. مثلا سربازی رفتن یا جهاد کردن تکلیف است، چرا هیچ فعال حقوق زنی میتینگ برگزار نمی کند که سربازی برای زنان هم اجباری شود؟!

اشتغال هم تکلیف مرد است. در واقع زن واجب النفقه است. یعنی مرد مکلف به کسب درآمد برای مدیریت اقتصادی خانه در برابر حضور زن در منزل است. زن هیچ تکلیفی به کسب درآمد ندارد و اگر هم درآمدی کسب کند به هیچ وجه الزامی به خرج کردن آن در امور جاری زندگی ندارد. این یک موازنه حقوقی است. زن می پذیرد که در خانه ی مردی به عنوان همسرش حاضر باشد و مرد هم مکلف است که تمام مخارج زندگی او را اعم از خوراک، پوشاک، بهداشت و… بپردازد.

این موازنه در نظام های حقوقی دیگر صورت دیگری دارد. مثلا زن در فرانسه فقط واجب النفقه نیست. بلکه مرد هم واجب النفقه است! یعنی زن و مرد شریک زندگی نیستند بلکه شریک تجاری و جنسی اند. این هم نوعی موازنه است. به این صورت که اجازه ی اشتغال زن بدست همسرش نیست در عوض واجب النفقه هم نیست. زن در فرانسه اصالتا یک کنشگر اجتماعی مانند مرد است. بنابراین درمورد شیوه ی همسری یا مادری ، خودش تصمیم می گیرد. از طرف دیگر او چون از طرف شوهرش پشتیبانی اقتصادی نمی شود همیشه با نگرانی از آینده اش ترجیح می دهد فرزندی نداشته باشد و به اشتغالشان بیش از مدیریت زندگی خصوصی شان متعهد باشند. مردها هم طبعا تصمیم می گیرند بجای ازدواج که آنها را به هر ترتیب به تعهداتی پایبند می کند، زندگی های غیرمتعهدانه با زنان را برگزینند. به این ترتیب طبق آمار در فرانسه غالبا بجای ازدواج ، کنکوبیناژ اتفاق می افتد. کنکوبیناژ نوعی زندگی زناشویی خارج از تعهدات حقوقی و مذهبی است. یعنی زن و مرد برای مدتی پارتنر های خود را انتخاب می کنند و نیاز های جنسی شان را برآورده می کنند و بعد هم مطابق تذوق و تنوع طلبی شان تغییرش می دهند.

حرف هایی که گفتیم دو نوع سبک زندگی است؛ دریکی زن اصالتاً همسر و مادر است و بنا بر اقتضائاتی حضور اجتماعی اش مشابه مرد می شود، و در دیگری زن اصالتاً مشابه مرد یک کنشگر اجتماعی است با همان نقش ها، و نقش های اختصاصی و تخصصی زنانه را وا می گذارد.

ممکن است برخی ما را به واقعیت های امروز جامعه توجه دهند که مردان ایرانی هم مشابه مدل های فرانسویشان از زنان سوءاستفاده می کنند. نمونه های غیرمرغوب برای همه ی استدلال ها دردسر سازند. ولی نکته ی مهم این است اتفاقا همین نمونه های غیرمرغوب وطنی بیش از همه چیز ناشی از توسعه ی سبک زندگی غیر ایرانی متولد شده اند. بد نیست توجه کنیم که اتفاقا نمونه های غیرمرغوب بیش از دیگران طرفدار حضور پررنگ و بی قاعده ی زنان در نقش های مردانه و ترک خانه هستند. چون به این ترتیب زمینه ی سوءاستفاده های مردانه بیشتر فراهم می شود.

پ ن ۱: این موضوع را در رساله ی دکتری ام بطور مفصل مطالعه کرده ام. منابع هم همانجاست. انتظار ندارید که همه ی بحثها و نمودارها و منابع را یکجا در یک متن وبلاگی بنویسم! نوشتم که ان شاءالله سرآغاز یک تامل برای اهلش باشد.

پ ن ۲: کلا از حالا به بعد هر از گاهی بخشهایی از رساله ام را بطور بسیار خلاصه منتشر می کنم. موضوع اصلی رساله اتفاقا ناظر به حوزه سبک زندگی جوانان ایران معاصر است.
پ ن ۳: لطفا در خصوص همین موضوع بحث کنید نه موضوعات دیگر. طبعا من درباره ی موارد ضروری اشتغال زنان مثلا مشاغل خاص زنان یا زنان سرپرست خانوار یا … حرف نزدم. حرفم این است که اشتغال زنان اصالت ندارد بلکه خلاف اصل است و دلیل لازم دارد.



سبک زندگی( 2)

در سبک زندگی اسلامی-ایرانی

زن پرده نشین نیست؛ ولی شاغل هم نیست.


شماره ی (۱) سبک زندگی با عنوان: «اشتغال زنان منافی سبک زندگی ایرانی-اسلامی است» با اعتراض شدید برخی فعالان انقلابی(!) مواجه شد. این اعتراض ها اغلب از یک اشتباه ناشی می شود و آنهم اینکه بانوان غالباً تصور می کنند مفهوم این جمله که «اشتغال زنان نباید اصل باشد» این است که «زن باید پرده نشین باشد» و همینطور «اشتغال» را با «حضور اجتماعی و سیاسی» یکی می دانند؛ درحالیکه اتفاقاً به نظر نویسنده ی این سطور، اشتغال خود مانع حضور اجتماعی و سیاسی موثر و در شأن زنان است. مساله این است که برخی تصور میکنند صرف «عفیف بودن» زن، سایر ملاحظات حضور اجتماعی و سیاسی زن برداشته می شود.حضور عفیفانه فقط یکی از شروط و ملاحظات است. به عبارت دیگر در این زمینه دو سوال مطرح است:

نخست آنکه واقعاً کدام فضای اشتغال کیفیتی عفیفانه دارد و اصول عاطفی زنانه را نقض نمی کند؟

ثانیاً و صرف نظر از سوال اول آیا در صورت کشف چنین محیط هایی، سایر شرایط حضور اجتماعی زنان فراهم است؟

فقط این نیست که زن و مرد هردو توامان و بطور مشابه در جامعه نقش های مشابه را برعهده میگیرند، با این تفاوت که زن حضورش با پرهیز از اختلاط است. حضور اجتماعی زن شرایط دیگری هم دارد؛ ملاحظات بنیادی سبک زندگی ایرانی-اسلامی از جمله فراهم نمودن محیطی آرامش بخش در خانه، تربیت نسل آینده، حمایت معنوی و عاطفی از همسر و رسیدن به کمال روحی پیش بینی شده برای زن، از جمله ی این ملاحظات است.

سبک زندگی

طبعاً منتقدان یادداشت پیشین که خود از صاحب نظران مطالعات اسلامی زنان هستند، بر تفاوت های بنیادین زن و مرد از حیث ابعاد روانی و عاطفی و کمال مختص به آنها اذعان دارند. حال باید به این پرسش پاسخ دهند که حضور اجتماعی زنان با چه کیفیتی هم ابعاد روانی و عاطفی و هم کارویژه های پیش بینی شده برای زنان را نقض نمی کند؟ اشتغال زنان چه با توجه به سابقه ی تاریخی آن و چه با توجه به شرایط قانونی فعلی در هیچ حالتی متناسب با ملاحظات پیش گفته نیست. درحالیکه می توان جامعه ای را تصور کرد که زنان تحصیلکرده و آگاهش در بزنگاه های اجتماعی، فرهنگی و سیاسی حاضرند و نقشهایی را بر عهده می گیرند بدون اینکه ناچار باشند ضرورت های بی منطق محیط اداری و مقررات متصلب بورورکراتیک را به عنوان شکنجه بر روان خود تحمل کنند و مگر اکنون کدام زن شاغلی است که از خستگی های مداوم اشتغال و اثر آن بر بهداشت روانی خود و همسر و فرزندانش گلایه نداشته باشد.

بنابراین اگر بپذیریم که با وجود همه ی این شرایط، اشتغال زنان بلامانع است در واقع پذیرفته ایم که اشتغال زنان اصالت ندارد و تحت شرایطی قابل توصیه است. مقام معظم رهبری در بیانی به همین مناسبت تاکید می کنند که «اگر روی نقش مادر و حرمت مادر در درون خانواده تکیه می کند، یا روی نقش زن و تاثیر زن و حقوق زن و محدودیت های زن در داخل خانواده تکیه می کند، به هیچ وجه به معنای این نیست که زن را از شرکت در مسایل اجتماعی و دخالت در مبارزات و فعالیت های عمومی مردم منع کند»(۵/۵/۸۴) هم چنین در بیان ایشان «اسلام با کار کردن زن موافق است. نه فقط موافق است بلکه کار را تا آنجا که مزاحم با شغل اساسی و مهم ترین شغل او یعنی تربیت فرزند و حفظ خانواده نباشد، شاید لازم هم میداند»(۲۵/۹/۷۱) لزوم حضور زنان در برخی مشاغل و با توجه به ضرورت های مقطعی و خاص را نیز عقل تایید می کند ولی شروطی که ایشان بیان داشته اند به بیانی اصالت دادن به نقش های اختصاصی زنان و مشروط و تبعی دانستن حضور اجتماعی و اشتغال است. چراکه در سبک زندگی ایرانی اسلامی خانواده بیش و پیش از سایر نظامات اجتماعی اولویت و اولیت دارد. البته همانطور که پیشتر گفته شد ضرورت هایی وجود دارد که ممکن است اصول اصلی را نقض کند. از جمله مشاغل خاص که طبعاً باید توسط زنان تصدی شود و یا نیاز های فوری مالی که زنان را همپای مردان به کسب درآمد مجبور می کند. در این زمینه چند نکته ضروری است:

اولا اینکه اشتیاق عمده ی دختران جوان برای اشتغال نه از سر نیاز های مالی که نوعی احساس استقلال طلبی و ناشی از تحول ادراک هویتی است. این تحول ادراک هویتی نسبتی مستقیم به اشتیاق بی هدف به تحصیلات دانشگاهی و سپس بالارفتن سن ازدواج دارد.

ثانیاً- غالب فرصت های شغلی زنانه درآمدی ناچیز دارد که بیشتر صرف رفت و آمد، لباس و آرایش های متناسب با کار، هزینه نگه داری از فرزندان درمهدکودک ها(در مادران شاغل) و در دراز مدت صرف هزینه های درمان بیماری ها و عوارض ناشی از اشتغال بر جسم آسیب پذیر و روان حساس زنان شاغل می شود.

ثالثاً- زنان شاغل در بسیاری از فرصت های شغلی درواقع فرصت های درآمد زایی برای کارفرمایانی هستند که بدنبال نیروی کار ارزان، سربه زیر و قابل مدیریت(و حتی در برخی موارد قابل سوءاستفاده) هستند.

رابعاً- حضور زنان در فرصت های شغلی به معنای حذف مردان از آن مشاغل است. مرد بیکار طبعاً ازدواج نخواهد کرد و یا در صورت ازدواج از درآمد پایینی برخوردار است که مجدداً در چرخه ای آسیبش به خود زنان می رسد؛ زنانی که یا اصلاً ازدواج نمی کنند و یا دیرهنگام ازدواج میکنندو در نتیجه امکان مادری را از دست می دهند و یا با زحمت به زندگی خانوادگی شان ادامه می دهند.

این یادداشت را با ذکر بخشی از مقاله ی دوست فاضلم آقای دکتر سوزنچی با پایان می برم:

«بتدریج جوّ روانی‌ای پدید آمده که اشتغال زنان موضوعیت مستقل یافته، به نحوی که اگر زنی شغل و درآمد مستقل نداشته باشد، با نوعی تحقیر غیرمستقیم مواجه می‌شود. با این سبک زندگی، عملا پسران نیز در ازدواج، مساله اشتغال دختر و مشارکت وی در تأمین اقتصاد خانواده را مدنظر قرار می‌دهند. از آنجا که در سبک زندگی مدرن، مهمترین مسیر اشتغال، ورود به دانشگاه قلمداد می‌شود، گرفتن مدرک دانشگاهی از این زاویه نیز برای دختران اهمیت می‌یابد و این امر به نوبه خود موجب بالا رفتن سن آمادگی ازدواج دختران می‌شود؛ و این گونه است که سبک زندگی مدرن، عملا سن ازدواج دختران را به بهانه رفتن به دانشگاه، و سپس به بهانه اتمام تحصیلات، و سپس به بهانه تحصیلات تکمیلی دائما به عقب می‌اندازد. تاثیر این مطلب بر تشدید روحیه فردگرایی، ترویج دوستی‌های بین دختران و پسران مجرد، و شیوع احساس بی‌نیازی نسبت به تشکیل خانواده بر کسی پوشیده نیست؛ و این گونه است که افتادن در دام این سلسله عوامل، دائما به تشدید سبک زندگی غربی و دور شدن از سبک زندگی اسلامی منجر می‌شود.»


سبک زندگی(3)

ملاحظاتی درباره ی فهم مفهوم «سبک زندگی»

مصاحبه با پایگاه ۵۹۸

دکتر وحید یامین پور طرز نگاه برخی افراد را در خصوص نگرش به مساله سبک زندگی که به این مقوله بعنوان یک طرح قانونی می نگرند را نادرست می خواند. این کارشناس مسائل فرهنگی در گفتگویی با پایگاه ۵۹۸ به بررسی ابعاد پیدا و پنهان سبک زندگی امروزی ما پرداخته است.

دکتر وحید یامین پور درباره تعریف صحیح سبک زندگی بیان داشت: بعضی ها فکر می کنند وقتی که می گوییم سبک زندگی، داریم مثلا از یک طرح قانونی حرف می زنیم، داریم قانون وضع می کنیم که اینگونه زندگی کنیم، نه اینگونه نیست. سبک زندگی میوه یک درختی است، یعنی اینکه شما ابتدا نگرش ها و انگاره های سکولاریستی و اومانیستی را نهادینه می کنید بعد نتیجه اش می شود یک مدل از زندگی. می خواهم بگویم سبک زندگی نتیجه یک اتفاق پیشینی است و با دستور هم حل نمی شود البته معنایش این نیست که باید صبر کنیم مشکلمان را در مبنا، در حوزه معرفت شناسی، انسان شناسی و هستی شناسی حل کنیم و بعد صورت ظاهری زندگی خود بخود درست می شود.

 سبک زندگی

ایشان همچنین این نوع نگرش به مقوله آپارتمان سازی را که می پندارند شیوع آپارتمان سازی به سبب کمبود وسعت مکانی است، نادرست خواندند و اظهار داشتند: اولین بار که آپارتمان سازی مد شد و بعنوان یک سنت انتخاب شد، در شهر های اروپایی اتفاق افتاد که نه مشکل جمعیتی و نه مشکل وسعت داشتند. آپارتمان سازی بیش از آنکه ناشی از اقتضائات شهر های شلوغ و بزرگ باشد، ناشی از یک حسی نسبت به آن در کاپیتال ها و متروپل ها است و اینگونه القاء می کند که شما باید در کانون یک شهر مدرن باشی که مثلا به سینما، کتابخانه، مترو و غیره نزدیک باشی. یک نیازمندی و وابستگی روانی است. شما اگر وابستگی روانی را در حوزه سبک زندگی کاهش دهید، دیگر دلیلی وجود ندارد که این همه آدم در تهران زندگی کنند.

وی افزود: در تهران باقی ماندن و زندگی کردن که نتیجه اش می شود شلوغی جمعیت و بعد آپارتمان سازی، یک ضرورت نیست؛ بلکه یک نیاز روانی است که ناشی از سبک زندگی است. امکاناتی که در تهران وجود دارد مورد استفاده همگان نیست. خیلی از آدم هایی که به بهانه سینما در تهران زندگی می کنند، اگر در شهرهای کوچک باشند یک بار هم در سال سینما نمی روند کما اینکه همه ی تهرانی ها هم به سینما نمی روند؛ پس این یک نیاز روانی است.

مدرس دانشگاه امام صادق (علیه السلام) گفت: بررسی ها نشان می دهد بیش از آنکه واقعا ساکنان تهران به امکانات تهران نیاز داشته باشند، به رفاه و آسایش نیاز دارند. چرا که واقعا سطح رفاه در یک نقطه با بالا رفتن جمعیت پایین می آید. شما امکان استفاده از پارک و سینما و امثالهم را با افزایش جمعیت کم کم از دست می دهید؛ این یک مورد. مورد دوم؛ فرض کنیم ضرورت اقتضا دارد در تهران آپارتمان نشینی کنید؛ ولی چه مدل آپارتمانی را می بایست بسازید؟ مثلا سبک زندگی ایرانی- اسلامی همسایه را مهم می داند یا نمی داند؟ شما چرا در آپارتمان هایتان لابی جمع شدن همسایه ها بدور هم را برای تشکیل یک محله در یک مجتمع آپارتمانی رعایت نمی کنید.

وی گفت: اینکه آدم ها ارتباطاتشان با همدیگر قطع شده است، خودش سبک زندگی است و البته این هم دستوری نیست. گاهی اوقات شما باید شهروندتان را در موقعیت قرار دهید. شما اگر مبلمان شهریتان بهینه شود، چرا مردم دور هم در خیابان جمع نشوند؟ چرا با خانواده ات بیرون نروی و گفتگو نکنی، در عوض در خانه بنشینی و رسانه تماشا کنی. سبک زندگی ایرانی- اسلامی به شما می گوید که باید بیش از آنکه رسانه تماشا کنی، ارتباطات میان فردی ات را تقویت کنی ولی شما به بنده بگو که بهمراه خانواده ام کجا می توانم بروم. آیا مبلمان شهری این امکان را به من می دهد، معلوم است که نمی دهد. شما اگر سبک زندگی ایرانی- اسلامی را در معماری با همین مولفه ها رعایت کنی، اثرش را بر روی فضای اینترنت و فضای رسانه های ارتباط جمعی می گذارد.

دکتر یامین پور با بیان اینکه اینطور نیست که بگوییم آدم ها نمی خواهند با همدیگر ارتباط داشته باشند، افزود:سبک زندگی در حوزه معرفت اثر می گذارد و معرفت در حوزه سبک زندگی اثر می گذارد. همانطوری که فرهنگ تمدن را می سازد و تمدن فرهنگ را می سازد، یعنی این ها ارتباط در هم تنیده با هم دارند. شما اگر بخشی از سبک زندگی را رعایت کنی چون سبک زندگی و معرفت مثل یک شبکه ی فنری بهم پیوسته اند در کل این شبکه اثر می گذارد.

ایشان اظهار داشت: شما در شهرهای مدرن هم هیئت دارید، گرایش به معنویات دارید، آدمهایی را دارید که اصالت را به خانواده می دهند. در برابر موج مدرنیته مقاومت دشوار است برای همین است که ما حرف از سبک زندگی می زنیم وگر نه که داشتیم زندگیمان را ادامه می دادیم. دشوار است ولی اگر بگوییم نشدنی است داریم درباره ی جبر تاریخی صحبت می کنیم که با مبانی معرفتی ما سازگار نیست. من فکر می کنم شدنی است، مثل همان بحثی که ما در رسانه داریم که بعضی ها میگویند رسانه اسلامی نشدنی است چرا که برای سرگرمی آمده است.

وی گفت: دانشگاه باید زنان را نسبت به نقش های زنانگیشان توجیه کند الان که فهمیدید این موضوع مهم است باید این را در نظام تربیتی تان جاسازی کنید، چه در رشته تحصیلی تان، چه در سریال های تلویزیونی. اگر تلویزیون یک سریال خوب مبتنی بر سبک زندگی در روابط میان فردی اسلامی بسازد، چرا در فضای اجتماعی اثر نگذارد؟. مگر اثر تخریبی نگذاشته است پس چرا اثر ترویجی نگذارد.

عضو هیات علیم دانشگاه آزاد در خصوص زمان بروز تاثیر تولیدات رسانه ای بر فرهنگ بیان کرد: اثر حوزه فرهنگ مثل اثر حوزه فنی و مهندسی نیست که یک پل را بسازند و همه ببینند، قطعا اثر می گذارد اما نیاز به زمان دارد. این مسئله وارد حوزه نظر می شود. بله می توان اثرسنجی نظر سنجی و بررسی هم کرد و دید که یک سریال چه اثری را بر روی حوزه عمومی میگذارد کما اینکه ما می بنینیم که امواج رسانه ای چگونه می توانند مردم را تحریک کنند که مثلا در یک انتخابات شرکت کنند یا وجهه یک آدم را مثبت می کنند در حالیکه آن آدم منفی است و بالعکس. اثر گذاری رسانه که اظهر من الشمس است، در حوزه نظر هم می شود این را اثبات کرد.

ایشان علت دائمی نبودن حضور در عرصه جهاد را اینگونه دانستند که: خیلی از ما ها عادت کرده ایم که وقتی در معرض بیماری ها قرار می گیریم پرهیز هایمان را شروع کنیم. بعضی اتفاقات سخت در تاریخ معاصر ایران آدم ها را در شرایط عافیت سست می کند، این توضیح فلسفه تاریخ است. عادت ها، همت ها را کاهش می دهد و آدم ها را سست می کند. انسان نیاز دائم به تذکر و تذکار دارد و ریشه این عادت هم سکون است. سکون یعنی اینکه اتفاق خطرناکی در زندگی شما نمی افتد، پس شما خودت را در موقعیت جهاد نمی بینی، دشمنی را علی الظاهر نمی بینی، این همان غفلت مضاعف است.

وی افزود: دشمنی که در آستانه ماست را نشناساندیم. نیاز به یک سری روشنفکر و آدم روشن بین داریم که خطر ها و دره هایی که در آستانه آن هستیم را بلند بلند هشدار بدهند. این همان کاری است که قرآن می کند و راهش هم همین است. راز آن هم در این است که شما در ایام فتنه دشمن را حس می کنی و راست قامت می ایستی اما بعد که احساس می کنی دشمن از بین رفته است، فضا عافیت طلبانه می شود و سست می شوی. پس بصورت کلی اینکه ما خودمان را همیشه در آستانه خطر ببینیم بسیار موثر است.



سبک زندگی (4)

«خلوت» یا «تنهایی» در سبک زندگی اسلامی

 

«مدنی بالطبع» بودن انسان از آن مفاهیمی است که مورد بحث بسیاری از متفکرین بوده است. از جمله خواجه نصیر الدین طوسی که تفکر اجتماعی خود را بر همین مفهوم بنا می کند. اجمالا همه پذیرفته اند که انسان در کنار دیگر انسان ها ابعاد حقیقی وجود خویش را کشف می کند. به عبارت دیگر اگر اجتماع انسانی وجود نداشت، بخش هایی از ابعاد فطری و وجودی انسان مجال رشد و ظهور نمی یافت. اما این آغاز ماجراست. آیا صرف «با دیگران بودن» یا «در جمع بودن» منظور است؟

 سبک زندگی

مساله این است که دوران مدرن با اصالت دادن به «فرد»(اندیویدوآلیسم) انسان را اصالتاً از دیگران جدا می کند و از اجتماعی بودن او معنایی دیگر تولید می کند. در واقع انسان در جامعه ی مدرن، «در جمع» هست ولی «با جمع» نیست. اجتماع مدرن حاصل جمع جبری اتم های منفک و منعزل از هم است نه واجد یک روح واحد در هم تنیده؛ فارابی مبنای رشدیافتگی مدینه ی فاضله را «الفت» می داند. الفت همان در هم تنیدگی اجتماعی است که احساسات متقابل و عمیق را موجب می شود.(برخی مفهوم همبستگی –solidarity- دورکیم را متناظر با این مفهوم می دانند.) در جامعه ی اسلامی بیش و پیش از آنکه عدالت اصالت داشته باشد، الفت و محبت و روابط عمیق میان فردی اصالت دارد.(برخی فلاسفه مانند آیت الله مصباح یزدی از اساس معتقدند در جامعه ی اسلامی، عدالت اصالت ندارد و وجه مطلوب و آرمانی جامعه ی اسلامی با الفت و محبت شکل می گیرد هرچند در که در عمل ناچارید شؤون اجتماعی را بنابر عدالت ساماندهی کنید؛ یا آنگونه که شهید مطهری استدلال می کند بنابر عدل نه جود)

سینما، پارک، کارناوال ها، دنسینگ ها و… همه فضاهایی هستند تا ترس و اضطراب ناشی از تنهایی انسان مدرن را جبران کنند. تنهایی و اضطرابی که ناشی از همان اتمیزه شدن جامعه ی مدرن است. انسان «در جمع» قرار میگیرد تا برای لحظاتی احساس رها شدگی و پرتاب شدگی را از خود دور کند ولی به محض جدا شدن از محیط شلوغ، دوباره با هجوم اضطراب ها تنها می ماند. تلویزیون، اینترنت، موبایل و انواع دیگر رسانه های ارتباط جمعی ابزارهای ایجاد خلسه ای هستند که به این انسان تنها مجال اندیشیدن و در نتیجه مضطرب شدن را ندهند.

سرّ علاقه ی بشر مدرن به متروپل ها و «جهان شهر»های شلوغ و پر زرق و برق جدید هم همین است. در عین اینکه بسیاری بخوبی می دانند که در صورت فاصله گرفتن از کانون «جهان شهر»ها و رفتن به شهرها و مناطق دیگر سطح مطلوبتری از زندگی را خواهند داشت، ولی یک ترس و واهمه ی مرموز آنها را به طواف کانون های شلوغ و قلب تپنده ی پایتخت وادار می کند. غالباً دلیل قانع کننده ای برای حضور متکاثف و درهم و برهم انسان ها در پایتخت ها و جهان شهرها وجود ندارد ولی آنها ترجیح می دهند تا در کوچه ها و خیابان های تنگ و شلوغ و در آپارتمانهای بهم چسبیده و بلند روزگار را سپری کنند تا آنرا ترک کنند و به زادگاه خود یا جای دیگری بروند.

سبک زندگی اسلامی در مقابل این وضعیت روانی و روابط شکننده و سطحی، برقراری ارتباط عمیق و پایدار را توصیه می کند. تاکیداتی که در روایات بر دیدار مومنان و برقراری جلسات میان دوستان، صله ی ارحام و حقوق همسایه شده در کمتر حوزه ی دیگری می توان سراغ گرفت. با مرور این روایات می توان اذعان کرد که اسلام خواهان برقراری مداوم روابط میان فردی و علقه های اجتماعی همراه با تعهدات طرفینی است. «با جمع» بودن یعنی نوعی حضور آگاهانه و معنادار و همراه مسولیت های متقابل؛ در سبک زندگی اسلامی، در هیچ شرایطی انسان تنها رها نمی شود. تنهایی، مذموم و منکر است؛ چه از نوع تجرد، یا سفر بدون همراه، یا بی اعتنایی به اجتماع مومنین، یا ترک خویشان و ارتباط با آنها و… .

 سبک زندگی
بطور مثال همین حضور معنادار است که در ارتباطات با همسایگان، «محله» را می سازد. ساکنان یک محله، فراتر از حضور در یک مختصات جغرافیایی، در یک مختصات فرهنگی و معنایی هم با هم مرتبط می شوند، نسبت به یکدیگر احساس مسؤولیت متقابل دارند، در رخدادها و حوادث، تلخ و شیرین، مشارکت می کنند و از حال همدیگر خبر می گیرند. هرچند که بشر مدرن با استهزاء این احساس مسؤولیت متقابل، آنرا کاریکاتور می کند و در قالب «فضولی» و به عنوان برهم زننده ی حریم خصوصی معرفی می کند.

    

با این وجود نباید کراهت «تنهایی» را با شرافت «خلوت» خلط کرد. در سبک زندگی اسلامی اتفاقاً همگان توصیه می شوند تا ساعاتی از شبانه روز را خلوت کنند. خلوت انسان مومن دیگر انباشته از اضطراب و احساس رها شدگی نیست. خلوت برای مومنین زمانی است برای حل کردن مساله های بنیادین حیات از طریق ارتباط با مبدإ حیات. دقیقاً تفاوت از اینجا ناشی می شود که هستی شناسی سکولار و ملحدانه ی مدرن از آنجاکه پرسش های بنیادین حیات(مانند منشاء حیات، زندگی پس از مرگ و…) را بی پاسخ می گذارد، طبعاً انسان را توصیه می کند که به آنها نیاندیشد؛ ولی چه می توان کرد که اینها پرسش های بنیادی وجودند و در تنهایی بلافاصله سراز خاک برمیدارندو به جان مان می افتند؛ پس طبعاً راه دیگر، فراموشی و خلسه است که از رهگذر هیجانِ «در جمع» بودن قابل دسترسی است، در سینماها، هایپراستارها، استادیوم ها و… .

اما «خلوت»، عالم دیگری است. در سبک زندگی اسلامی، زیبایی های اخلاقی از رجوع به فطرت و ارتباط با حقیقت حیات سرچشمه می گیرد. خلق حسن در شلوغی اجتماع، میوه ی تذکار در عالم خلوت انسان هاست. عالمی که با واقعی ترین مفاهیم حیات مانند مرگ ، همنشین است. درحالیکه سبک زندگی مدرن سرشاز از کراهت از یاد مرگ است، رفتن به گورستان ها را مشمئز کننده می داند و آنها را از بطن شهر به بیرون و حاشیه می راند، سبک زندگی اسلامی در همسایگی مرگ می نشیند، به عیادت محتضر تشویق می کند، رفتن به قبرستان ها و یاد اموات را ضروری می داند، به شرکت در اموری مانند غسل میت، تشییع جنازه و تدفین توصیه می کند و قبرستان ها را در قلب شهر اسلامی جا میدهد.

آنچه امروز جای تامل و حتی نگرانی دارد، موانست افراطی متدینین به ابزارهایی است که هم خلوت را و هم جلوت را متفاوت می کند. از طرفی حضور اجتماعی و «در جمع» بودن را می کاهد و از طرفی به «خلوت» لطمه می زند.

بطورمثال تلفن همراه وسیله ایست برای ارتباط با دیگران در هر جا و هر زمان؛ آنروی سکه ی این سهولت در ارتباط، سهولت «در دسترس بودن» است. با تلفن همراه هم هیجان و گرمی روابط میان فردی حضوری کاهش می یابد و هم امکان «خلوت». جالب است که برخی شرکت های نامدار تولید کننده ی تلفن همراه، نصب نرم افزار پیغامگیر بر روی تلفن ها را روا نمی دانند. به نظر آنها تلفن همراه وسیله ای برای «همیشه در دسترس بودن» است. این همیشه در دسترس بودن برای رفع نگرانی های احتمالی تنهایی، گمشدگی و رها شدگی است. بتدریج اگر روزی از سر فراموشی تلفن همراهتان را با خود برندارید تا پایان روز احساس امنیت خاطرتان مخدوش می شود، یا حتی اگر مجبور باشید آنرا در وضعیت سکوت قرار دهید، هر چند دقیقه یکبار وارسی اش میکنید تا ارتباطی از شما فوت نشود… . کم کم عادت می کنید که بدون آن زندگی نکنید درحالیکه تا چندی پیش نه آنرا می شناختید و نه به وجودش احساس نیاز می کردید.

به همین ترتیب جزءجزء مدرنیته به جزءجزء سبک زندگی تان معنایی جدید و شکلی تازه می دهد. این همان ارتباط ارگانیکی است که فلاسفه میان تمدن و فرهنگ متناظر با آن برقرار می کنند.

برای جامعه ای که دغدغه ی سبک زندگی متناظر با مولفه های فرهنگی اش را دارد، شیوه ی ارتباط و استفاده از اجزاء تمدن دیگر، مساله ای اساسی است. با اندیشیدن در ذات و عارضه های اجزاء سبک زندگی غیر اسلامی، بتدریج شیوه ی مواجهه را می آموزیم. همانطور که در اطرافمان هستند کسانیکه در متن و بطن همین عالم، خصلت و خوی فرهنگی خود را بر اجزاء تمدن وارداتی تحمیل کرده اند. وقتی دم از سبک زندگی اسلامی ایرانی می زنیم، آغاز مسیر یعنی آگاهی عمومی نسبت به این خو و خصلت ها.



سبک زندگی (5)

 مفهوم رفتار اخلاقی در سبک زندگی

  1. هر عالمی، ادبی دارد. ادب در باطنی ترین معنای خود، تجلی نسبت میان آدمی و هستی است. ادب ظهور معنایی است که ما از نحوه ی بودمان در عالم دریافت می کنیم. اما در فهم ظاهری و اجتماعی، ادب اصطلاحاً رعایت قواعدی است که با تایید عموم اهالی آن عالم همراه است و عدم رعایت آن شماتت و تقبیح آنها را در پی دارد. متناسب با بنیان های نگرشی هر حوزه ی تمدنی، ادب آن عالم با دیگری تفاوت پیدا می کند.
 سبک زندگی
  1. بطور مثال در فهم ادب کلان شهرهای مدرن به نوعی رفتار خاص اشاره می شود که اصطلاحاً (civil Inattention)  یا بی توجهی مدنی گفته می شود. بی توجهی مدنی یعنی اینکه شهروند جامعه ی مدرن در مواجهه ی اتفاقی با رهگذران آشنا، بجای آغاز گفتگو و احوالپرسی، تغافل می کنند، و از کنار آنها با بی اعتنایی می گذرند. بشر جدید علیرغم سعی وافری که در تحریک کنندگی و جلب نظر دیگران دارد ولی باطناً از بودن با آدمیان می هراسد. او خاص می پوشد، خاص آرایش می کند، خاص می خرامد، خاص حرف می زند، اما در عین حال بی اعتنا و منفرد باقی می ماند. بنابراین می توان گفت ادب زندگی اجتماعی در کلان شهرهای مدرن دقیقاً نوعی بی ادبی در اجتماع مسلمین است. در کلان شهرهای مدرن، آنچه که عرفاً رفتار گرم و صمیمی خوانده می شود، به نوعی فضولی و مزاحمت تعبیر می شود. برهمین سیاق، شهروند مدرن حتی وقتی رهگذری میخواهد از او وقت را بپرسد یا در پیدا کردن نشانی از او کمک بگیرد، احساس عدم امنیت می کند. درحالیکه ادب اجتماعی ایران پیشاتجدد متضمن برقراری ارتباطات میان فردی وثیق ولو به بهانه های کوتاه مدت و گذری بوده است.(به روایاتی مراجعه کنید که به پرسیدن اسم همسفر و جویا شدن احوال او در موقعیت های مختلف اشاره دارد.)
  2. برخی فلاسفه ی تاریخ معتقدند شهروندان در جهان شهرها هرچند ظواهر ادب و اخلاق اجتماعی را رعایت می کنند لیکن عمیقاً بی ادب، خام و بی بهره ی از تربیت انسانی و اجتماعی اند. ادب و اخلاق اجتماعی آنها صرفاً رعایت ظواهری است که نوعی تشخّص اجتماعی به آنها می دهد بنابراین نماد هویت بحساب نمیآید. آنها لباس های خوب می پوشند، بهداشت را رعایت می کنند، صف و نوبت را مراعات می کنند، در مترو و تاکسی بلند حرف نمی زنند و… .این آداب عموماً نوعی رفتار ناشی از عادت و بدون ارتباط با فهم و احساس عمیق انسانی است. به عبارتی ادب ظاهری شهروندان مدرن، با نوعی بی ادبی و بی تعهدی عمیق باطنی همنشین می شود که ناشی از سرگشتگی او و عین گسستگی و جدا افتادن او از معنای اصیل حیات است. بطور مثال از یک رهگذر خوش لباس انتظار نمی رود که هنگامیکه دو کودک را در حال زد و خورد می بیند، پادرمیانی کند و آنها را به صلح و آشتی دعوت کند؛ یا اگر کسی از او تقاضای کمک می کند با احساس تعهد برای او وقت بگذارد؛ یا با شنیدن صدای گریه و شیون از خانه ی همسایه، جویای احوال او شود؛ او راه خود را می گیرد و با بی توجهی مدنی به «خود» می پردازد. مفاهیمی چون احترام به دیگران، تواضع، آرامش، صبر، مسوولیت پذیری و… همگی مفاهیمی مشترک اند که روانشناسی جدید هم به کرّات از آنها به عنوان ادب اجتماعی و اخلاق عمومی یاد می کند. اما تفاوت بنیادینی در تلقی از این مفاهیم با تلقی دینی از آنها دارد. بسیار دیده و شنیده اید که روانشناس خوش لباس و متشخصی به آرامی شهروندان را به آرامش، صبر و رعایت حقوق دیگران سفارش میکند. استادان و مشاوران و مددکاران اجتماعی مدرن، درواقع به  شهروندان می آموزند که رفتاری را بیاموزند تا زندگی برای آنها و دیگران لذت بخش تر باشد. اما هیچگاه این سوال پاسخ داده نمی شود که چرا شهروندان مدرن کمتر به آموزش هایی که می بینند پایبند می مانند.
  3. اخلاق و ادب در سبک زندگی مدرن علیرغم اشتراک در صورت الفاظ ولی تفاوتی مبنایی با اخلاق و ادب در سبک زندگی ایرانی-اسلامی دارد. به اصطلاح گفته می شود این دسته از مفاهیم دچار «فروکاست» یا تقلیل و تحویل درمعانی شده اند. اخلاق و ادب در تلقی دینی، متصف شدن ظاهری به برخی اوصاف و یا رعایت قواعد صوری اجتماعی نیست. به عبارتی صبر، تواضع، آرامش، عزتمندی و… نه به عنوان مجموعه رفتارهایی که باید آموخته شوند یا قواعدی که باید رعایت شوند، که به عنوان «ملکات نفسانی» شناخته می شوند. علامه طباطبائی صاحب تفسیر المیزان می‌فرمایند: «علم اخلاق عبارت است از فنی که پیرامون ملکات انسانی بحث می‌کند، ملکاتی که مربوط به قوای نباتی و حیوانی و انسانی اوست برای این هدف بحث می‌کند که فضائل را از رذائل جدا سازد.( المیزان، ج ۱، ص ۳۶۸) این تعریف و تعاریف مشابه، اخلاق را برآمده از خلق و باطن انسانی می دانند که تجلیات ظاهری آن در شکل رفتار ظاهری و ادب اجتماعی دیده می شود.به تعبیر عرفان اسلامی انسان صادراتی دارد هماهنگ با واردات او و آنچه از او سرمی زند ثمره ی ملکات نفسانی او و حاصل تربیتی است که «واجد» آن شده است. در حکمت اسلامی، فضایل اخلاقی مرحله ایست که در وجود انسان «محقق» می شود و در واقع انسان در طی مراتب سلوک «واجد» این مرتبه می شود و فضایل به صورت ملکاتی در تملک نفس او در می آیند. تلقی اینچنینی از اخلاق طبعاً همنشین با حضور، ذکر، خلوت و عبادت است و نه ثمره ی آموزش های شهروندی یا توصیه های ایمنی یا مهارت افزایی و امثال این تعابیر عرفی.
  4. امروزه زیاد دیده می شود که متناسب با فرهنگ عمومی کلان شهرهای مدرن، توصیه های اخلاقی ناشی از معانی باطنی، جای خود را به مفاهیم تقلیل یافته و عرفی می دهند. زمانی روی قبض های آب و برق این عبارت آمده بود که «مصرف بی رویه موجب ضمان است»؛ این تعبیر یک تحذیر و هشدار اخلاقی و شرعی است و با این جمله که «ارائه ی بلیط نشانه ی شخصیت شماست» بطور مبنایی متفاوت است. اولی نمایانگر ارتباط معنایی آدمی با یک زیست باشعور است و دومی نمایانگر دست و پا زدن برای جعل هویت برای انسانی است که در پی جلب توجه دیگران است؛ اولی هشداری است مبتنی بر تعهد باطنی مخاطبان به نسبت میان رفتارهایشان و نتایج شرعی و اخلاقی آن؛ و دومی یک هشدار نسبت به تشخّص ظاهری اجتماعی است. بنابراین شهروند مدرن می آموزد در مواقعی که نظارت عمومی وجود ندارد، رعایت قواعد اخلاقی هم ضرورتی ندارد. او بطور مکانیکی در مواقع لزوم مودب به ادب شهروندی است و در مواقع دیگر انسانی است به غایت خام و تربیت نشده که به اقتضاء نفس خود رفتار می کند.


سبک زندگی (6)

مفهوم یابی سبک زندگی در اندیشه ی امام خمینی(ره)


سبک زندگ از نظریه نشأت می گیرد یا نظریه از سبک زندگی؟ نسبت هستی شناسی با سبک زندگی چیست؟ آیا می توان با «تزریق» یک انگاره ی وجود شناختی، آدمیان را به ساخت عالمی متناسب با آن انگاره متمایل کرد؟ آیا می توان با یک سبک از زندگی، منظومه ای هستی شناختی را در ذهن آدمیان متولد کرد؟

 سبک زندگی

  1. «سبک زندگی» هرچند مفهومی نوپدید نیست لیکن دیرزمانی نیست که جایگزین مفاهیمی چون «طبقه اجتماعی» برای جبران جاماندگی تفکر اجتماعی در توضیح تحولات متاخر شده است. سبک زندگی تا زمانی که در پارادایم علم جدید استفاده می شود، معنا و اقتضائات تاریخی اش را با خود به همراه دارد. اما زمانی که قرار است در نسبت با منطق دیگری چون منطق دینی استفاده شود، بهتر آن است که برایش معادلی در تاریخ دین یافت شود. یافتن این معادل به محقق کمک خواهد کرد تا ردّ مناسبات این مفهوم را با سایر مفاهیم دینی پیدا کند. حساسیت نسبت به مفهوم سبک زندگی در محافل علمی بخصوص از زمانی که رهبر انقلاب آنرا نرم افزار تمدّن اسلامی خواندند، بیش از گذشته شد. آنچنان که  از تعریف رایج برمی آید اجزای تشکیل دهنده ی سبک زندگی که این مفهوم را توضیح می دهد از قبیل خانواده، ازدواج، نوع مسکن، نوع لباس، الگوی مصرف، تفریحات، کسب و کار و رفتارهای فردی و اجتماعی در محیطهای مختلف ، ابعاد نوپدیدی در زندگی ما نیستند و طبعاً می توان در میان انحاء تفکر و علوم متولد شده در تاریخ فرهنگ و تفکر اسلامی، در قبال آنها مفهومی را یافت که امکان مطالعه ی آنرا در منطق و ادبیات دینی تسهیل کند. رهبر انقلاب خود اصطلاح «عقل معاش» را در مفهوم جامع خود، مترادف مفهوم سبک و فرهنگ زندگی دانستند. این بدان معناست که لازم است برای فهم درست این مفهوم و بهره بردن از مآثر فکری و تمدنی در پاسخ به مسائل مرتبط با آن، بدنبال کشف مفاهیم معادل باشیم. این نوشتار تلاشی در همین زمینه است.
  2. در متون شاخص عرفان نظری می توان به عنوان فهم اسلامی مفهوم «سبک زندگی» زمینه ای را یافت. در فهم عرفانی، میان نشئه ی ناسوتی انسان و درک وجود شناختی او نسبت وثیقی برقرار است. توضیح آنکه در عرفان نظری انسان دارای سه حضرت، سه عالم یا سه مقام دانسته می شود. هرکدام از این عوالم تربیت مخصوص و علم مخصوص و عمل مناسب با آن مقام و نشئه را اقتضاء دارد. در نظر  عرفا نشئه ی بالادستی واجد حضرت وجود شناختی است. آنرا عالم غیب، نشئه ی آخرت کبری و مقام روحانیت و عقل می دانند. به تعبیر امام راحل رضوا ن الله تعالی علیه بالاترین و شریفترین علم متکفل تربیت آدمی در این نشئه و مقام است و آن علمی است که : « تقویت و تربیت عالم و روحانیت و عقل مجرد را کند، علم به ذات مقدس حق و معرفت اوصـاف جـمـال و جـلال ، و عـلم بـه عـوالم غـیـبـیـه تـجـردیـه ، از قـبـیـل مـلائکـه و اصـنـاف آن ، از اعـلى مـراتـب جبروت اعلى و ملکوت اعلى تا اخیره ملکوت …»* با این وصف عالم جبروت یا آخرت کبری یا عقل، راجع به کمالات عقلی و وظائف روحی است و آنچنان که امام(ره) می فرمایند: «مـتـکفل این علم پس از انبیا و اولیا، علیهم السلام ، فلاسفه و اعاظم از حکما و اصحاب معرفت و عرفان هستند.(همان) دو نشئه و مقامی که ذیل این عالم شمرده می شود، اول نشئه ی برزخ یاملکوت است که عالمی بین العالمین است(حکما از این مقام به «عالم خیال» هم یاد می کنند) و دانی ترین حضرت انسانی هم دنیاست که مقام ملک و شهادت است. در نظر عرفان اسلامی علم متناسب و مقتضی عالم ملکوت(برزخ) راجع به اعمال قالبیه و وظایف آن است که بطور خاص به کیفیت حصول محاسن اخلاق می پردازد. نشئه ی شهادت و دنیا عالم اعمال قالبیه و ظاهره ی نفس است. علم ناظر بر آن در زبان دین، عام فقه و مبادی فقه گفته می شود و در زبان حکمت و فلسفه علم الاجتماع ، آداب معاشرت و تدبیر منزل و سیاست مدن خوانده می شود.(توضیح اینکه بطور سنتی متفکران و حکمای پیشین به دسته بندی علوم می پرداختند؛ رایجترین دسته بندی از ارسطو به بعد مبتنی بود بر تقسیم سه گانه ی علم به : اخلاق، تدبیر منزل و سیاست مدن که در شاخه ی حکمت عملی قرار می گرفتند. فارابی نیز در احصاء العلوم از همین تقسیم بندی تبعیت می کند)
  3. اما نکته ی مهم پس از شناسایی عوالم حقیقی وجود این است که بدانیم در عرفان اسلامی این عوالم ثلاثه نه تنها با هم مرتبط اند که کاملا منطبق بر هم اند و در تاثیر و تاثرات بر یکدیگر در واقع یک عالم یکپارچه دانسته می شوند. به عبارت دیگر سه نشئه ی اصلی عالم انسانی از وجود یک موجود به نام انسان در سه صورت و سه بعد از عالم حکایت می کند. امام (ره) در اینباره می فرمایند: « تعبیر به ارتباط نیز از ضیق مـجـال و تـنـگـى قـافیه است ، باید گفت یک حقیقت داراى مظاهر و مجالى است» و در خصوص این ارتباط بین عوالم مختلف می فرمایند: «بـایـد دانـسـت کـه هـر یـک از ایـن مـراتـب ثـلاثه انسانیه که ذکر شد به طورى به هم مـرتـبـط اسـت کـه آثـار هـر یـک بـه دیـگـرى سـرایـت مـى کـنـد، چـه در جـانـب کـمـال یـا طـرف نـقـص . مـثـلا اگر کسى قیام به وظایف عبادیه و مناسک ظاهریه ، چنانچه باید و مطابق دستورات انبیاست ، نمود، از این قیام به وظایف عبودیت تاءثیراتى در قلب و روحـش واقـع شـود کـه خـلقـش رو بـه نـیـکـویـى و عـقـایـدش رو بـه کمال گذارد. و همین طور اگر کسى مواظب تهذیب خلق و تحسین باطن شد، در دو نشئه دیگر مـؤثـر شود، چنانکه کمال ایمان و احکام عقاید تاءثیر در دو مقام دیگر مى نماید و این از شـدت ارتـبـاطـى اسـت کـه بین مقامات است».
  4. بنابراین در تعریف عرفان اسلامی مناسک ظاهریه که راجع به اعمال ظاهری انسان، شیوه ی زندگی و ممشای او در زیست دنیایی است، زمینه ی تربیت روحی آدمی است و فساد در این مقام، به اقتضاء انطباق این عوالم بر هم، فساد عقیده و نظر را در پی خواهد داشت. امام(ره) در ادامه به نقد فهم کسانی چون شیخ اشراق می پردازد که در حکمت الاشراق، کمال علمی را بدون حصول کمال عملی ممکن می داند. ایشان این عقیده را باطل و قائلین به آن را محجوب از نشآت انسانی می دانند.
  5. بیش از ده سال پیش زمانی که سپهر عمومی دانشگاه ها در چنبره ی تفکر عرفی و تکثرگرای یک جریان فکری بود، یکی از محققان فلسفه اسلامی نکته ای گفت که گشایش دهنده ی فهم ما در نسبت با پرسش های فوق است. ایشان گفت زمانی فکر میکردم فلان نویسنده که شریعت را در گیرودار قبض و بسط می فهمد و با تکیه بر اشعار مشکوک الدلاله ی مولای رومی، بر بسط تجربه ی نبوی اصرار می کند، مگر چه نفوذی دارد که برخی مردم کوچه و بازار هم هر از گاهی با او همزبانی می کنند! مگر مردم کوچه و بازار هم فلسفه ی دین یا کلام جدید می خوانند! اما بعدتر فهمیدم میان این مردم با آن نویسنده هرچند در ظاهر نسبتی و ارتباطی نیست امّا هر دو در یک عالم حضور دارند. آن متفلسف، زبان دریافت حضوری همین آدمیان است. او تکثرگرایی و نسبیت در فهم و حق را تئوریزه می کند و مردمان له شده در نظامات سیاسی و اقتصادی لیبرلیستی هم از ترک شریعت و نسبیت حقیقت سخن می کنند.
  • تمام نقل قول ها از کلام امام خمینی (ره) از کتاب چهل حدیث شرح حدیث بیست و سوم است.